ملاقات با فورد تاندربرد ۱۹۷۴، پرنده طوفان
تاندربرد یا پرنده افسانهای نماد صاعقه و طوفان، نامی بزرگ در صنعت خودروسازی به حساب میآید. نامی که یاد آور سلسلهای از جذاب ترین خودروهای تاریخ آمریکاست که موجب افزایش اعتبار و فروش برند فورد در سرتاسر جهان شدند.
به گزارش خودروتک، تاندربرد نمادی عالیست از صعود و سقوط یک نام پرآوزه در جهان پر رقابت خودروسازی، خودرویی که با طراحی چشمگیر و قدرت بالای خود یکباره اوج گرفت و در میان محبوب ترین خودروهای بازار ایستاد و پس از آن در طول ۱۰ نسل با بی تدبیری مدیران، رو به زوال رفت و سرانجام پس از نیم قرن، از بازار خارج شد.
مدتی پیش فرصتی دست داد تا یکی از آخرین بازماندگان ششمین نسل از صاعقه فورد را تجربه کنیم. خودرویی که احتمالا آخرین میراث دار به حق تاندربرد افسانهای است و در کشورمان نیز در میان کلاسیکهای نسبتا با ارزش جای میگیرد.
طراحی
تاندربردهای اولیه را باید معجونی از هنر و خلاقیت دانست، آنچنان که نسل نخست با آن خطوط منحنی شکل و چراغهای گرد، به واقع معصوم و دوستداشتنی ظاهر میشود و نسل دوم تا پنجم نیز نمایشی خیره کننده از قدرت و صلابت به سبک آمریکای دهه ۶۰ را به نمایش میگذارند، اما نسل ششم، تا حدی از طراحی رادیکال و خاص مدلهای اولیه فاصله گرفته و تلفیقی است از مدرنینه و سنت به سبک فیلمهای عملی و تخیلی آن دوره، از یک سو چهارچوب کلی خودرو به شکل عجیبی حجیم و بزرگ به چشم میآید و از برخی زوایا به ایمپالاهای کوپه نزدیک میشود و از سوی دیگر چراغهای چهار گانه، نسل دوم تاندربرد را یادآور میشود. ریشه مشکل به تغییر رویه مدیران ارشد فورد در نگاه به تاندربرد برمی گردد. چرا که نمونههای اولیه در واقع خودرویی کاملا مستقل و از مهمترین محصولات گروه فورد بودند اما مدیران با هدف صرفه جویی اقتصادی و افزایش سود تصمیم گرفتند تا تاندر برد را به صورت مشترک با لینکلن کنتیننتال نسل چهارم و مرکوری کوگار تولید کنند.
پس از این مسئله نیز ترسیم طرحی یکسان برای سه خودرو متفاوت، به اصالت طراحی پرنده صاعقه وار فورد خدشهای جبران ناپذیر وارد کرد. شاید اوج تضاد مدلهای فیس لیفت شده را باید جذب چراغهای گرد جلو در قالب خشک و مربع شکل کلی خودرو دانست که کمی عجیب و غیر متناسب جلوه میکند، از طرف دیگر چراغ سرتاسری عقب، احتمالا مدرن ترین عنصر عصر هوا و فضاست که از آسمان به سر تاندربرد نازل شده و در ناهماهنگی کامل با چراغهای جلو، بر روی بدنه عریض و طویل این کوپه تنومند جا خوش کرده است.
نشان عقاب نقرهای بر جای جای بدنه دیده میشود، ولی بر خلاف مدلهای قدیمی تر، اثری از جذب نشان تاندربرد در چراغهای سرخ رنگ عقب نیست، شاید جالبترین آشیانه این عقاب را باید شیشههای کوچک جانبی دانست که به نوعی این نشان در مرکز آنها جای خوش کرده است. البته ابعاد کوچک این شیشه ها، دو علت دارد، نخست آنکه با وجود بزرگی اندازه شیشههای درب جلو، نیازی به ورود نور بیشتر به داخل کابین وجود نداشته و دوم اینکه این شیشههای کوچک به صورت کشویی باز و بسته میشوند، و چنین راهکاری در صورت بزرگی شیشهها امکان پذیر نبوده است. البته با وجود همه نواقص طراحی، میتوانید تصور کنید که رنگ بدنه تا چه میزان بر اثر گذاری طراحی تاندربرد تاثیر گذار است، با رنگ مشکی متالیک، هیچ چیز در برابر شما نخواهد بود، جز یک کوپه کلاسیک مزین به سپرهای کرومی عریض و باشکوهی که میتوانید تصویر خود را در آنها ببینید.
فضای داخلی
بی هیچ اغراقی باید گفت که کیفیت صندلیها و حال و هوای درونی خودرو، فرق چندانی با اتاق نشیمن خانه ندارد، بر خلاف کوپههای اروپایی، اثری از فضای تنگ و تاریک، صندلیهای گود و فرمان اسپرت دیده نمیشود و همه اجزای داخل کابین در اوج راحتی و آسایش طراحی شده است تا تردد جادهای با تاندربرد به راحتی امکان پذیر باشد. عرض صندلیهای چرمی آنچنان است که میتوان به راحتی شش نفر را درون تاندربرد جای داد و چه چیز لذت بخش تر از سفر تفریحی در اوج سر خوشی از غرب به شرق آمریکا. جالب است که مجموعه نشانگرها برخلاف سایر خودروهای هم دوره به شکل دایرهای طراحی شده اند و دیگر از سرعت سنج خطی عریضی که عنصری مشترک در اغلب آمریکاییهای هم سن و سال است، اثری دیده نمیشود.
پیشرانههای کلاسیک آمریکایی بسیار دور پایین طراحی میشدند، پس عملا نیازی به دور سنج موتور نبوده و این نشانگر جای خود را به ساعت عقربهای داده است. جالب است که علیرغم فضای کلی لوکس و راحت کابین تاندربرد، داشبورد از پلاستیک سخت و ضخیم ساخته شده که البته با رنگ بدنه و تودوزی داخلی هماهنگ است، شاید در آن سال ها، داشبورد پلاستیکی حکم اجزای فیبرکربنی خودروهای امروزی را داشته و تکنولوژی پیشرفته و فاخری به حساب میآمده است. معمولا مهمترین نشانگر، نشانگریست که درست مقابل چشمان راننده نصب میشود، فراری و پورشه در مورد دور سنج موتور چنین دیدگاهی دارند و بسیاری خودروسازان نیز سرعت سنج را با اهمیت میدانند، اما در روزگاری که بسیاری افراد با مشکلات اقتصادی ناشی از بحران نفتی اوایل دهه ۷۰ دست و پنجه نرم میکردد، شرایط سوخت یکی از بزرگترین نگرانیها بوده است و شاید به همین دلیل نیز آمپر بنزین درست در مقابل چشمان راننده تاندربرد نصب شده است.
صندلیهای برقی، فرمان هیدرولیک، شیشهها و آینههای برقی، سانروف یا مونروف و البته کولر بسیار کارآمد، از مهمترین امکانات تاندربردهای نسل ششم بوده اند و با این حساب این کوپه عظیم الجثه در زمره GTهای لوکس بازار جای میگرفته است.
پشت فرمان
تاندربرد نسل ششم در حد فاصل سالهای ۱۹۷۲ الی ۱۹۷۶ راهی بازار میشد و درست در میانه این بازه زمانی، فیس لیفتی مختصر را تجربه کرده بود. خودرو مورد آزمایش مدل ۱۹۷۴ نیز اتفاقا از اولین مدلهای فیس لیفت شده این اتاق بود که بزرگترین تفاوت آن با مدلهای اولیه را باید در تبدیل چراغهای چهارگانه عقب به نمونهای سرتاسری و یکپارچه و انتقال درب باک از پشت به بغل خودرو دانست. البته بازه تغییرات به همین دو مورد ختم نمیشود، و مواردی چون تغییرات ظریف در آرایش چهره خودرو و کم و زیاد شدن آپشنهای مربوط به امکانات رفاهی را نیز در بر میگیرد.
از تکنولوژیک ترین امکانات این خودرو، میتوان به مدلهای بسیار ابتدایی از ترمز ضد قفل (ABS) و کروز کنترل اشاره کرد که بی شک جزو خارق العاده ترین فن آوریها در میانه دهه ۷۰ بوده اند. پیشرانه از سری لینکلن ۴۶۰ با ۷٫۵ لیتر حجم، فراتر از حد تصور به بلیعیدن بنزین تشنه است، آنچنان که در منابع مختلف مصرف سوخت تاندربرند با این پیشرانه بین ۲۰ الی ۲۹ لیتر در هر صد کیلومتر عنوان شده است و به دلیل همین مصرف زیاد نیز چراغ هشدار دهنده خالی شدن ظرفیت باک، در سال ۱۹۷۴ به تجهیزات استاندارد تاندربرد افزوده شد و اندکی بعد امکان انتخاب پیشرانه سری ۴۲۹ (۷ لیتر حجم) نیز به عنوان مدلی کم مصرف تر برای خریداران مقتصد به وجود آمد. خودرو مورد آزمایش که با خوشبختی سر از یک کشور نفت خیز در آورده بود از همان سری پیشرانههای پرمصرف ۴۶۰ بهره میبرد که قدرتی معادل ۲۲۰ اسب بخار را راهی چرخهای عقب میکند، رقمی که شاید در مقیاسهای امروزی چندان قابل توجه نباشد، اما وقتی بدانیم که چنین قدرتی به لطف گشتاور چشمگیر از همان دورهای پایین در دسترس قرار میگیرد، معادلات اندکی تغییر خواهد کرد. گشتاور نکته کلیدی در سرعت بخشیدن به خودروهای سنگین وزن است و تاندربرد نیز با وزنی نزدیک به ۲٫۳ تُن، بی شک در دسته سنگین وزنها پرچمدار است.
پشت فرمان، حتی قبل از روشن کردن پیشرانه نیز میتوانید از لذت کلاسیک آمریکایی بهره مند شوید، چرا که درون صندلیهای نرم و چرمی فرو خواهید رفت و اگر کمی خسته باشید، باید بدانید که راحتی پنج ستاره تاندربرد میتواند به بلای جانتان مبدیل شود چرا که همه چیز برای غرق شدن در رویایی شیرین و البته مرگبار در پشت فرمان مهیاست. پیشرانه V8 حجیم، صدایی قدرتمند اما متفاوت با پیشرانههای شورولت دارد و کمتر اثری از سرو صدا اگزوز درون کابین به گوش میرسد.
در عوض با درگیر کردن گیربکس سه دنده اتوماتیک در حالت درایو و فشردن پدال گاز، احساس کاپیتانی را خواهید داشت که بر هفت دریا فرمانروایی میکند. دماغه طویل خودرو که در انتها به نشان سرخ رنگ تاندربرد نیز مزین است، در شتاب گیریها اندکی اوج میگیرد و پس از آن برای مدت مدیدی احساس خواهید کرد که از فرمان و داشبورد فاصله میگیرد، چرا که در تناسب با سرعت گرفتن تاندربرد شما نیز بیشتر و بیشتر در صندلی فرو خواهید رفت. نسل ششم با ۵٫۷متر طول و بیش از ۲ متر عرض، یکی از بزرگترین کوپههای تاریخ است و درست به همین جهت باید در ترافیک شهری مراقب خودروهای ظریف و لطیف امروزی باشید که خدایی نکرده صاعقه زده نشوند.
عجیب نیست که ترمزها نیز در برابر این وزن نجومی، عملکرد چندان چشمگیری ندارند و این مسئله مهندسان فورد را بر آن داشت تا سال ۱۹۷۵ ترمزهای دیسکی محور عقب را هم به لیست تجهیزات فنی سفارشی تاندربرد بیفزایند. در نهایت باید نسل ششم را، پایانی برای این افسانه فراموش نشدنی فورد دانست، چرا که تاندربرد در پنج نسل بعدی، عملا به خودرویی بسیار معمولی و حتی کسل کننده مبدل شده بود.
منبع: رگلاژ