عین آب خوردن حق استقلال را خورند!
پیشکسوت باشگاه استقلال در خصوص اعتراف اکبریان به خبرورزشی گفت: الان صدبار هم اعتراف کند دیگر اتفاقی نمی‌افتد. او باید همان روز و در همان ساعت می‌گفت اشتباه کرده نه الان بعد از یک سال!
به گزارش خبرورزشی، مهدی فنونی‌زاده بابت گل سالم روح‌الله باقری که توسط کادر داوری دیدار با صنعت نفت آبادان در فصل پیش مردود اعلام شد به شدت ناراحت است. مهدی فنونی زاده می گوید بدشانسی امان استقلال را بریده است.
آقای فنونی‌زاده! دیدید اکبریان به اشتباهش در فصل قبل اعتراف کرد؟
متأسفانه این اعتراف به چه دردی می‌خورد؟ الان صدبار هم اعتراف کند دیگر اتفاقی نمی‌افتد. او باید همان روز و در همان ساعت می‌گفت اشتباه کرده نه الان بعد از یک سال!
اما به هر حال باز هم خوب است، نه؟
اصلاً خوب نشد! مرم شاید تا الان آن بازی و آن اتفاقات در فصل قبل را از یاد برده بودند. در این فصل این‌قدر بلا سر این تیم آمد که دیگر کسی یاد آن بازی نبود. این کار درد مردم را بیشتر کرد. امسال رفتن استراماچونی و آن همه بلای مدیریتی که سر تیم آمد باعث شده بود همه فراموش کنند سال قبل چه اتفاقاتی رخ داد تا استقلال دستش از جام کوتاه بماند. متأسفانه بدشانسی دست از سر این بچه‌ها برنمی‌دارد.
چطور؟
یک روز پولشان را نمی‌دهند، یک روز بازیکنانش را از این تیم دور می‌کنند و یک روز برای استراماچونی دردسر مالی می‌سازند تا از این تیم برود. مربی‌ای که من دیدم چطور این بچه‌ها را دوست داشت و بچه‌های تیم چه رابطه نزدیکی با او برقرار کرده بودند. الان درست یک سال تمام است آب خوش از گلوی استقلال پایین نرفته بعد می‌آیند نمک روی زخمش می‌پاشند؟ این درست نیست. اگر اشتباهی بوده چرا کمیته داوران آن را نگفت؟ چرا الان مطرح می‌شود؟ این‌ها همه برای تضعیف روحیه این تیم است.
استقلال می‌توانست با آن برد قهرمان شود؟
معلوم نیست! شاید بعد از آن گل، نفتی‌ها یکی می‌زدند ولی نفس عمل مهم است. اینکه در آن گرما وقتی بچه‌ها به سختی یک گل زدند با مردود اعلام کردنش آب سردی روی آن‌ها ریختند. اعصاب کادر فنی و تیم به‌هم ریخت. البته چه بسا با آن برد، امتیازات تیم به حدی می‌رسید که تیم قهرمان هم می‌شد ولی نکته این اتفاق این است که مشخص می‌شود چطور مثل آب خوردن حق استقلال را می‌خورند و عین خیالشان هم نیست. فقط دلم برای این مردم می‌سوزد که نمی‌گذارند یک نفس راحت بکشند. آن‌ها همین الان بابت دیاباته و میلیچ سردرگم هستند ولی باز هم داغ‌شان را تازه می‌کنند.
