استقلال در دوراهی سخت فرهاد یا امیر
استقلال به یک دوراهی کامل عیار رسیده است! فرهاد مجیدی یا امیر قلعهنویی؟ گروهی این، گروهی آن پسندند! هیچکدام مطلق نیستند- از نظر باورمندی به عملکرد فنی و زوایای دیگر این ترجیح مطلق نیستند! - گفتیم که گروهی این، گروهی آن پسندند!
خبرورزشی- اردشیر لارودی: در استقلال بحثی جریان دارد که میتوان تعمیمش داد به همه فوتبال ایران و بلکه به تمامی ورزش ایران! پایه بحث بر این سؤال است:
مربی ایرانی یا مربی خارجی؟ برای بیرون شدن از اوضاع قمر در عقرب فعلی کدامیک را باید ترجیح داد؟
اگر به مربی ایرانی رسیدیم که میتواند نوشداروی بیمار زخمخورده ما باشد، با جریان دانشافزایی این گزینه مهم چه باید کرد؟ شرکت دادن در کلاسهای چند روزه و چند ماهه یا گزینهای پردوامتر با شیوهای که امتحان کردنش مقرون به صرفه باشد و عمل هم!
از جمله یک جور «دارالفنون» کردن ورزش و فوتبال! با اعزام به خارج! شرکت در کلاسهای غیرمدرسهای و کاملاً کلاسیک باشگاههای بازیکنپرور و مربیساز اروپا! سالی ۱۰- ۸- ۷ نفر را در این مدرسههای غیرمدرسهای به آموزش و یادگیری واداشتن!
مردم اصل ماجرا را پذیرفتهاند! مردم نیاز به یادگیری را باور دارند! زعما، باز هم عقب افتادهاند!
رهبران و مدیران ورزشی در این درجا زدن فکری و اندیشگی خوب جا ماندهاند! بر سر دوراهی!
همزیستی مسالمتآمیز
استقلال به یک دوراهی کامل عیار رسیده است! فرهاد مجیدی یا امیر قلعهنویی؟ گروهی این، گروهی آن پسندند! هیچکدام مطلق نیستند- از نظر باورمندی به عملکرد فنی و زوایای دیگر این ترجیح مطلق نیستند! - گفتیم که گروهی این، گروهی آن پسندند!
تجربه امیر و سابقه او که پر است از نمونههای توفیق مقابل نوآوردههایی که توقع میرود فرهاد با خود بیاورد! و اینکه میل به پیروزی در او بیشتر و بیشتر است!
بحث مفصلی درگیر است که هنوز هم ادامه دارد! هیچکس به یقین کامل نرسیده! هم این و هم آن مزایایی دارند! هواداران راه سوم نیز البته هستند، اما نه پرشمار! راه سومیها میگویند چرا نشود که هم امیر باشد و هم فرهاد؟! هم امروز را بسازیم و هم فردا را دریابیم! هم تجربه کار برای قلعهنویی، هم تجربیاتآموزی و آموختههای کار کردن با برونو متسو و دیگر مربیانی که فرهاد زیر دست آنها نکته آموخته!
امیر هم همین راه را رفته است! هم بازی کرده است زیر نظر مربیان ویژه و هم در لورکوزن تلمذ کرده است از مکتب فوتبال کریستوف دام! کشاکش ادامه دارد! تا یار که را خواهد!
آنچه خوبان همه داشتند
درباره استقلال گفتن و از یک نکته ویژه که این روزها نمودی دارد برائتنا کمال خود غافلکردگی است!
این روزها استقلال دارد به سیم آخر میزند! در هر کاری که نتیجهاش خودآزاری و گرفتاری باشد استقلال کم نمیگذارد!
آنچه مدیران نامدیر قبلی یک به یک و تک به تک داشتند مدیران فعلی یکجا و با هم دارند رو میکنند!
کاری که پندارها و بقیه افتخارآفرینان در تمام عمر خدمتی خود (!) در حق استقلال به واسطه کمدانی خود به جا آوردند، این روزها از برکت وجود و دولت سر آقایان خطیر و بقیه یکجا و با هم در حال دردسر آفریدن و مسئلهسازیاند!
کسانی که قرار بود در استقلال از دغدغههای وزارت ورزش و از نگرانیهای سلطانیفر بکاهند خود تبدیل شدهاند به عوامل تنش، به اسباب دردسر، به مایههای دعوی و دعوا!
آن از چگونگی کلهپا کردن شفر، این از بازی دادن فرهاد مجیدی!
و این هم از حال و روز استقلالی که اعتصاب میکند؛ که به رغم سزاواریاش میبازد و قادر به برآوردن و انجام دادن وعدههای لازمالاجرا نیستند!
نه این و نه آن
استقلال راه چهارمی هم دارد که میگویند عملیات هندسی اخیر و مهندسی کردن مرد سادهاندیشی به نام شفر، ریشه در همین راه چهارم دارد:
... نه این خوبه نه اوشون
لعنت به هر دو تاشون!
راه چهارمیها، همه امور را خطیر میدانند و همه تدبیرورزان را منزوی میخواهند! رفتن شفر کار این گروه است و کار گروه دیگری برای فرهاد -و حتی دورکاری امیر هم- حساب باز کردند!
خلاصه کلام! استقلال در حال رسیدن به این نقطه است: ... مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان! یعنی بریدن از هر چه مدیر و مدیریت و قدرت اداره است!
بدبینی در حال تسری پیدا کردن هواداران هم، بخشی از همان مهندسی کردن است!