داستان تبدیل رنج روور قدیمی به نماد مبارزه با اوتیسم
قصد داریم تا در قالب این مقاله به یک روایت جالب در رابطه با ماجرای نگهداری از یک رنجرور قدیمی توسط یک مرد مبتلا به اوتیسم بپردازیم.
به گزارش خودروتک ، همسرم فکر می کند من وارد یک رابطه دیگر شده ام. از دید فرزندانم واقعا اینطور است، زیرا شب ها تا دیر وقت مشغول کار بر روی موتور یک خودرو هستم و اطلاعات مربوط به حساب های بانکی ام را به خاطر پول هایی که صرف خرید قطعات متعدد می کنم مخفی نگه می دارم! موضوع به حدی جدی است که همسرم از این خودرو با نام "زن دیگر" یاد می کند!
زن دیگر همان رنجرور قدیمی من است. ایرادات این شاسی بلند انگلیسی آنقدر زیاد است که برای راحت شدن خیالم، گاراژم را از قطعات یدکی مختلف پر کرده ام تا در مواقع لازم بی هیچ دغدغه ای اقدام به تعمیر کنم. با این حال و با تمام ایرادات موجود، رنجرور من همواره در رویارویی با اوتیسم کمک حال من بوده است.
درک احساسات افراد مختلف و آن چیزی که آنها می خواهند بیان کنند، ممکن است بعضا سخت و دشوار شود. مسلما تمرکز روی فعالیت های لذت بخش در کاهش استرس و بهبود حال انسان ها نقش مثبتی دارد. پرداختن و لذت بردن از اتومبیل ها یکی از این روش ها به شمار می رود، به شرطی که با غریبه ها و کسانی که به اصطلاح ماشین باز نیستند، وارد بحث نشوید. وقتی به فوروم های ماشین بازها می روید، می توانید با زبانی مشترک به گفتگو با دیگران پرداخته و اوقات آرامی را سپری کنید.
متاسفانه در تجربه ای که در یکی از همایش های لندرور داشتم متوجه شدم مدل دیفندر به خاطر جایگاه صندلی راننده چندان مناسب من نیست؛ به سراغ دیسکاوری 1 و 2 رفتم و این دو نیز به دلیل فضای محدود برای پاهای راننده مهر تایید نخوردند.
در حالی که احساس می کردم به در بسته خورده و از شدت علاقه ام به خودرو کاسته می شد، یکی از آشنایان نسل دوم رنجرور را به من پیشنهاد کرد. پس از پیشنهاد وی، جستجوها برای پیدا کردن نمونه مناسب آغاز شد. در نهایت این رنجرور مدل 1997 با موتور 2.5 لیتری دیزل بود که با بودجه من همخوانی داشت.
تمام توجه من به رفع مشکلات شاسی بلندم متمرکز شده بود، به همین جهت زندگی آرام و بدون استرسی را تجربه می کردم. تنها مشکلی که در این مدت نتوانستم آن را رفع کنم، به ایراد بخاری رنجرور مربوط بود. وقت من آنقدر صرف این شاسی بلند شد، که همسرم سوزان، لقب "زن دیگر" را برای آن برگزید، این در حالی بود که من اسم "برنارد" را برای اتومبیلم انتخاب کرده بودم!
پارگی شیلنگ موتور اولین مشکلی بود که برای برنارد پیش آمد. از آنجایی که روش تعویض شیلنگ را نمی دانستم، جایگزینی نمونه جدید چیزی در حدود هفت ساعت زمان برد.
پس از مدتی تصمیم گرفتم ایرادات جزئی تری را که با مواردی مثل پوشش سقف و حفاظ چراغ ها مرتبط بودند، رفع کنم. این کار سبب شد از مشکلات زندگی فاصله بگیرم.
فرقی نمی کرد هوا گرم باشد یا سرد، بارانی باشد یا برفی، من بودم و یک مشکل برای حل کردن. روزهایی بود که من بدون دخالت کسی ساعت ها زمان را با برنارد سپری می کردم. ذهن نامنظم من، چیزی برای تمرکز پیدا کرده بود و این همان چیزی است که هر ذهن مبتلا به اوتیسم آرزوی آن را دارد.
عدم توانایی در پیشگیری از تمرکز بیش از حد، یکی از خصوصیات اصلی افراد مبتلا به اوتیسم است؛ حال این ویژگی می تواند اثرات خوب یا بدی بر جای بگذارد. داشتن یک اتومبیل کلاسیک با نیاز به توجه مداوم و انجام تعمیرات در گاراژ شخصی اگر چه روشی غیر معمول است، اما به من نقطه ای برای تمرکز می دهد.
همانطور که می بینید من بیش از حد مشغول سر پا نگه داشتن برنارد پیر خود هستم. شاید شما هم با خواندن این مطلب حس کنید من دیوانه ام؛ شاید هم بپرسید چرا یک مدل جدید و بی ایراد نمی خرم.
بسیار خب، جواب ساده است. احتمالا به سیم آخر می زنم و تا می توانم با برناردم زندگی می کنم.
منبع: دیجیاتو